مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود تـسبـیحی از ماه و سـتاره بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قاب زنـدان باز میتابید یا نور و یا قدوس وقتی بر زبانت بود با تـازیـانه روزهات را بـاز میکـردند اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود وقت قنوت آخرت، خون گریه میکردند زنجـیرهایی که به دسـت ناتـوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن هـرچند مـوروثی مـیان دودمـانت بـود اما خدا را شکر این حرمت شکستنها دور از نگاه مضطر معصومهجانت بود |